نتایح جستجو

چقدر سخته دلتنگ...... صدایی باشی که قول دادی..... هیچ‌وقت مزاحمش نشی......!!

تنهایی ها..... همدم خوبی نیست برای دردها... فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس تر میکند.... خیلی دلتنگتم.....اما!! نمیدانم "خیلی " را چگونه بنویسم که "خیلی " دیده شود......

گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت می کنم گفتم گناهکارم خدا گفتی که عفوت میکنم گفتم ندارم توشه ای خدا گفتی که عطایت میکنم گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت میکنم گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت میدهم عاااااااااشقتم خداااا

هنوز.... خستگی...... زخم های روزگار بر تنم بیداد میکنه..... " خنجر برای چه " مرا...... تلنگری کافی است " خیانت برای چه" مرا....... دروغی کوچک بس است "شکایتی نیست " همیشه چوب سادگیم رو خوردم اما دیگر بس است......

ماهی ها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند چون دریا آرام شد..... خود را اسیر صیادان یافتند..!! تلاطم زندگی حکمتی از خداست.... خدایا دلی آرام نه دنیایی آرام....

خدایا دستانی را در دستانم قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود....

تمام آنچه از زندگی میخواهم... یک غروب پنج شنبه پاییزی است با پنجره ای رو به درخت ها و کلاغ ها و هوای ملس مرموز مهر یا آذر.... با یک فنجان چای تازه دم و یک برش بزرگ از کیک خانگی مادرم با موسیقی دلخواه... و خیالی که بابت همه چیز سخت آسوده است.....

چه سخته تشییع عشق در قبرستان فراموشی!! چه سخته سپردن دل به قبرستان جدایی... می دانی رفیق.... پنج شنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ام فاتحه ای بخواند و اشک بریزد.....

جهنمی بدتر از این نیست که مدام بیاد آوری..... بوسه ای را که هرگز اتفاق نیفتاده است....

قبل رفتن،خودت جاروش کن... تا هر ناکسی منت دستای زخیمیشو رو سرت نذاره.....

درد دارد..... کسی تنهایت بگذارد که به جرم با او بودن.... همه تنهایت گذاشتن......

من یک دختر پیرم که هنوز هيجده سال هم ندارد.... آدمی به امید زنده است اما من.... بی هیچ امید منتظرم که روزی بپرسند؟ کجا؟؟ و من بی کنایه بگویم.... قبرستان....

سخته یه جای برسی که دیگه نه هیچ آمدنی ارومت کنه نه هیچ رفتنی داغونت....

خدایا خطا از من است، میدانم از من که یک عمر گفتم "ایاک نعبد"اما به دیگران هم دل سپرده ام... از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین" اما به دیگران هم تکیه کرده ام... اما رهایم نکن بیش از همیشه دلتنگم.... به اندازه ی تمام روزهای نبودنم.....

به سلامتی خدا.... که هر موقع دلم واسش تنگ شه..... خودشو نمی گیره!! قهر نمی کنه!! به حرفام گوش میده!! اذیتم نمی کنه!! از همه مهمتر ترس از دست دادنش رو ندارم....

بآدبادک تنها همانقدر از آسمان سهم میبرد... که نخش به او اجازه دهد!! اما خود را با خیال نبودن در زمین آرام میکند.... نگذار هیچ نخی به تو وصل باشد... نخ ها تنها لایق عروسک های خیمه شب بازی اند.....

ساده که میشی، همه چی خوب میشه.... خودت، غمت،مشکلت،غصه هات.... ساده که باشی آدمهای ساده رو دوست داری چون بوی ناب آدمیت میدهند.... ساده که باشی کوچک میشی... ولی تو دل هر کسی جا میشی.....

در کودکی در کدام بازی راهت نداده اند!!؟؟ که امروز.... اینقدر دیوانه وار، تشنه بازی کردن با آدمهایی.....؟؟

دوستی ها کمرنگ... بی کسی ها پیداست..... راست گفتی سهراب... آدم اینجا تنهاست.....

باورت بشه یا نه، روزی میرسد که.... دلت برای هیچکس به اندازه من تنگ نخواهد شد.... برای نگاه کردنم... خندیدنم... و حتی اذیت کردنم.... برای تمام لحظاتی که کنارم داشتی!! روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار من خواهی بود.... میدانم روزی که نباشم هیچکس... تکرار من نخواهد شد...