چه غم دلنشینی
غم حضورت مسیری را روشن کرد
بیا
بیا تا تابش خورشید صفایی به گونه های خاک گرفته امان بدهیم
بیا به اندازه ی تمام بالهای پروانگان تا بی نهایت عروج کنیم
بیا در همین زمین اسمانی شویم
چند روزی پیمان ببندیم
من پنجره ها را بگشایم
تو گلها را اب دهی
تو در خاک زمان لبحند بکاری
و من نگاه کنم...