گریه مردم چشمم نشسته در خونست
ببین که در طلبت حال مردمان چونست
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که می خورم خونست
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایونست
حکایت لب شیرین کلام فرهادست
شکنج طره لیلی مقام مجنونست
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجویست
سخن بگو که کلامت...