نتایح جستجو

mochakeram azizam jobran mikonam

روزی که دانش لب آب زندگی می کرد، انسان در تنبلی لطیف یک مرتع با فلسفه های لاجوردی خوش بود. در سمت پرنده فکر می کرد. با نبض درخت ، نبض او می زد. مغلوب شرایط شقایق بود. مفهوم درشت شط در قعر کلام او تلاطم داشت. انسان در متن عناصر می خوابید. نزدیک طلوع ترس، بیدار می شد. اما گاهی آواز غریب رشد در...

نمیشه همه را یکسان گرفت چه پسر باشه چه دختر

:surprised::surprised::surprised::surprised:

خوب بود......

مر30....

امیدوارم تو سال جدیدمیکروب های جامعه نابود شود......

از باغ میبرند چراغانیت کنند تا کاج جشن های زمستانیت کنند پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانیت کنند

سلام به هم باشگاهی های عزیز اگه کسی دانشجوی ارشد مخابرات_میدان هستش اطلاع بده (جهت همکاری):gol:

مر30...

مر30.....

بای................

[فردا میبینمت.............

[IMG]

:gol: یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است...

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد … قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم...

are azizam b shodam

:victory:mer30

رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب آب درحوض نبود ماهیان می گفتند هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب لب پاشویه نشست و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد به درک راه نبردیم به کسیژن آب برق از پولک ما رفت که رفت ولی آن نور درشت عکس آن...

مر30 هم باشگاهی عزیز