آن هنگام که عطر بهار نارنج دران کلام مقدس پیچید
من تورا ازپشت چشمان بسته ام دیدم
خوبیهای تورا ولطفت را
..
بهار نارنج رابخاطر بسپار واگر خواسته ام را خواستی
کتاب رابه نشانه عهدی میان مابا خود ببر
وگرنه... بماند...
[IMG]
خوب خوبم. هیچ دردی ندارم
اینجا سرزمین غریبی ست ، نمی توان آن را شناخت.باید آن را زندگی کرد.
دلم می خواهد همیشه اینجا بمانم.
عطر بهار نارنج در باغ بیداد میکند
نمی بینمش ، اما صدایش مرا با خود می برد
عاشقم میکند
دلم تنگ است ... دلم برای دیدنش تنگ است
کِی رخ مینماید ؟!
نمیدانم.
آن هنگام که عطر بهار نارنج دران کلام مقدس پیچید
من تورا ازپشت چشمان بسته ام دیدم
خوبیهای تورا ولطفت را
..
بهار نارنج رابخاطر بسپار واگر خواسته ام را خواستی
کتاب رابه نشانه عهدی میان مابا خود ببر
وگرنه... بماند...