نتایح جستجو

[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

خواهش میشه بهار نازم قافلی نداشت

سلام ، من خوبم ، شما چطورید؟ راستش نتایج آزمایشات عزیزم مثبت نبود... مرسی از اینکه یادتون بود

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

[IMG] زنگ باران به صدا می آید. آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی ، سایه نارونی تا ابدیت جاریست. به سراغ من اگر می آیید ، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من .:gol:

آوارتون مبارکmemol جون

[IMG] چه درد آور است از من سخن گفتن! همچون سایه ی لرزان پاره ابری رهگذر بر سینه ی تافته ی غربت این کویر افتاده ام و مینگرم تا در زیر این آسمان کسی هست که بار سنگینی را که بر دوش های خسته و فرتوت این کلمات نهاده ام و بر پشت زمین روانه کرده ام برگیرد؟؟؟؟

برادر ، رازیگر شغل جدیده؟اگه خوبه ما بی کاریما!

[IMG] چه درد آور است از من سخن گفتن! همچون سایه ی لرزان پاره ابری رهگذر بر سینه ی تافته ی غربت این کویر افتاده ام و مینگرم تا در زیر این آسمان کسی هست که بار سنگینی را که بر دوش های خسته و فرتوت این کلمات نهاده ام و بر پشت زمین روانه کرده ام برگیرد؟؟؟؟

[IMG] چه درد آور است از من سخن گفتن! همچون سایه ی لرزان پاره ابری رهگذر بر سینه ی تافته ی غربت این کویر افتاده ام و مینگرم تا در زیر این آسمان کسی هست که بار سنگینی را که بر دوش های خسته و فرتوت این کلمات نهاده ام و بر پشت زمین روانه کرده ام برگیرد؟؟؟؟

[IMG] چه درد آور است از من سخن گفتن! همچون سایه ی لرزان پاره ابری رهگذر بر سینه ی تافته ی غربت این کویر افتاده ام و مینگرم تا در زیر این آسمان کسی هست که بار سنگینی را که بر دوش های خسته و فرتوت این کلمات نهاده ام و بر پشت زمین روانه کرده ام برگیرد؟؟؟؟