امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخـر ای مـــاه تو همــدرد من مسکینی کاهش جان تو من دارم و من می دانم که تو از دوری خورشید چها می بینی تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من ســر راحت ننهـــــادی به سر بالینـــی هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک تو هم ای دامن مهتـــاب پـر از پروینــــی همه در چشمه...