نتایح جستجو

نمیدونم دقیقا...یازده ب بعد

دیده بودم اجی

میام باشگاه، اونقدام بی معرفت نیستم اما سعی میکنم کمتر حرف بزنم دیدم آجی..میدونم..درک میکنم زودرنج بودنشو، اما برام سخته ک اینطور دربارم قضاوت باشه(اصلا ازش ناراحت نیستم، باور کن جای برادر بزرگترمه) هیچوقت نیازی نداشتم پشت سر کسی حرف بزنم، همیشه ترجیح دادم رک و راست حرفامو بزنم، اینجوری بهتره..

سلام مرسی داداشمون حتی ی پیام کوچولو برام نذاش... سارا دیگه تو باشگاه زیاد حرف نمیزنم دوس ندارم کسی ازم برنجه بخدا دیشبم اصلا منظورم بهش و کلا بچه های باشگاه نبود.. میخوام برم آجی...کاری نداری؟ شاید آخرشب یا فردا بیام ی سر بزنم

سلام..

الان پیام خودت رو پیجتو دیدم.. اوکی:)

سلام سارا، همین حالا اومدم یه سربزنم و زودی برم...خوبی؟ میگم از داداشمون خبر نداری؟...نگرانشم

انشاالله... هر کی تو زندگیش یه جور مشکلات هس براتون دعا میکنم برای آجی و داداشم شبت بخیر عزیزم فرداصبح کتابخونه م، نمیام باشگاه عصر یا شب میام ی سر... بخواب عزیزم

آره میدونم... منم دلم گرفت براش دعا کن آجی، منم براش دعا میکنمممم کم ن آدمای اینجوری...پاک و خوش قلب من براش دعا میکنم..گریه نکن آجی...دعا کن

سارا عزیزم...میخوای بریم بخوابیم؟

چرا آجی؟؟

نه سارا هستم

میدم ب داداشم تا دیگه از خواهرش ناراحت نشه تازشم، یه عالمه هم دعواش میکنم تا دیگه قهر نکنه

اوهوم...هم اتاقیام ک کامل در جریان اتفاقات بودن هم، نه تنها نتونستن آرومم کنن..از یه جایی پا ب پام گریه کردن بساطی داشتیم ما، ...

انشالله سوتفاهم رفع شه واقعا هرچی میگردم، دلیلی پیدا نمیکنم..

اگه جرئت داری گریه کنن بازم:mad: سارا، اینقد از دیروز اشک ریختم ک باورت نمیشه...حالا ک دارم نصیحتت میکنم، خودم نصیحتامو قبول ندارم... شدم عالم بی عمل...

دقیقا اتفاقا داشتم ب همین فکر میکردم:(

چرا هستم آجی... سارا بخدا منظورم این نبود اینقد تو 24ساعت گذشته برام اتفاقای ناخوشایند افتاده بود...چ دلیلی داره من راجع بهش باهات اینجوری حرف بزنم... تو خودت منو اینجوری میشناسی؟

سارا، میشه پیامی ک داداشمون توش احتمالا توضیح داده ب چ دلیل از من ناراحته برام بفرستی؟ خودش اجازه داده ها، میتونی ببینی

خداروشکر...ایشالله همیشه سلامت باشه