یه روزایی من تو دانشگاه مانتو خیلی کوتاه می پوشیدم.مقنعه ام اگه یه کم هواشو نداشتم از سرم می افتاد.من یه آدمی بودم که به پوچی رسیده بودم.نماز نمی خوندم،البه یه خط در میون.نمی دونم اون سال چی باعث شد برم بسیج دانشگاهمون و اسم بنویسم.من همیشه از بسیجی ها متنفر بودم.از سپاهی ها هم همینطور.شما اگه...