براي تو،من؛ مثل.. مثل..نميدانم چه هستم..نميتوانم اسمي برايش بگذارم.. كه مهم هم نيست..اما براي من،تو، مثل هواي پشت پنجره ميماني. هوايي كه از فرط آزادي به بيرون پناه برده وخودش را پشت پنجره ي اتاق من قايم كرده. جايي همين نزديكي..خيلي نزديك..آنقدر كه به دوري ميگرايد.. گاهي به سرم ميزند خودم را زير...