نتایح جستجو

سلام خوبی ؟؟؟

دستانم تشنه دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم باتو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا را داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت دارم

باشه بای بای

تو هم مراقب خودت باش بای بازم ممنون....شرمندتم بای

در مورد دکتر حسابیه اونم خیلی توپه البته من 1سال پیش اونو خوندم.....من اصلا کتاب خوندنو دوست ندارم جدیدا 2 هفته ای هست که خیلی دوست دارم کتاب بخونم.....میرم تو کتابخونه پدر جان کتابارو میگیرم میخونم....مخصوصا کتاب حسین پناهی رو خیلی دوست دارم

اره شاید هم همین کارو ردم ولی نمیدونم چه کتابی رو بگیرم بخونم.....راز در مورد همه چی شکرگذاری دوست داشتن.... صحبت میکنه..حتما بگیر بخونش....راستی کتاب استاد عشق رو چی خوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حتما.... اخه میترسم تداخل کلاس داشته باشم با دانشگاه....کتاب راز خیلی قشنگه وخیلی هم تاثیرگذاره......خوندی ؟؟؟

سرد شده انقد هوا..........

هیچی دارم کتاب راز روانشناسیه دارم اونو میخونم امروز تمامش میکنم....شاید هم کانون زبان اسم بنویسم باز هم دودلم بنویسم یا نه!!!!!!!!!!اجی میگه برو اسم بنویس....وقراره کتاب موازنه که تبدیل واحدهای مهندسی شیمی هستو فردا شروع کنم به خوندن...

چیکارا میکنی؟کتاب میخونی؟

داشتیم درباره باشگاه مهندسان صحبت میکردیم....و یه دفعه اومدی تو ذهن من داشتم تعریفتو پیش خواهرم میکردم که یه دفعه آبجی ما شروع کرد از تو تعریف کردن

در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند..... ودر آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.... شاید این است دلیل تنهاییمان....

خبر خاصی نیست بارون میباره دلمون گرفته....دیروز خونه داشتیم صحبت کردیم...یاد تو افتادیم...ابجیم انقد ازت تعریف کرد کهه نگو ونپرس.......................

زیباترین قسم سهراب: نه تو می مانی ونه اندوه..... ونه هیچ یک از مردم این آبادی.... به حباب نگران لب یک رود قسم.... وبه آن لحظه شادی که گذشت.... غصه هم می گذرد.... آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند.... لحظه ها عریان کند.... به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز.....

سلام خوبی؟چه خبر؟

آرزویی کن: گوشهای خدا پر از آرزوهاست ودستهایش پر از معجزه آرزویی کن: شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد

کاش کودک بودم تابزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود. کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ای کاش کودک بودم تادر اوج ناراحتی ودردبایک نگاه همه چیز رافراموش می کردم:w40:

کلاغها گرچه سیاهند وآوازشان خوش نیست اما آنقدر باوفایند که شاخه های خشک درختان رادر فصل سرد زمستان تنها نمی گذارند

ثانیه های انتظار پشت چراغ قرمزرا تاب بیاور شایددارند آرزوی کودکی دست فروش را برای یک دقیقه کاسبی بیشتر برآورده می کنند!

خیلی قشنگ بود ساراجون ممنون