دلم برات یه ذره شده بابایی!
پس کی میای؟
بیا دیگه....
مردیم از تنهایی
اصلاًام معلوم شد که دیگه منو دوس نداری.......
بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
میخوام بیااااااااااااای...
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد دلم،دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست ،ای نخورده مست
و آبرویم را نریزی دل!
لحظه ی دیدار نزدیک است
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصهی بیسروسامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت...