نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است
دلش از غصه حزین بود و غمین
حال من می گو یم زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست
که نشد بال زدو پرواز کرد
زندگی اجبار نیست
زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است
تو عبور خواهی کرد
از همان پنجره ها
با همان بال و پر پروانه
به همان زیبایی
به...
سلام پس چراغ خاموش حرکت می کنید؟!هان؟ به به پ نمره 20 تا سر به فلکه س! باریکلا تو این جمله یک نکته ی عبرت آموز برای کسایی هست که 20 نمی گیرن برای شما که 20 میگیری شرمده نکته نداره!:D
شازده کوچولو از سیاره شون زنگ زد به روباه و گفت: چرا آدم ها این قدر از یکدیگر بت می سازند؟
صدا آمد: از بی ادبان!
فهمید اشتباهی شماره لقمان رو گرفته، قطع کرد!