شیشه ای می شکند .
یک نفر می پرسد، چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید: شایداین دفع بلا ست.
یک نفر زمزمه کرد بادسردوحشی مثل یک کودک شیطان امد و شیشه پنجره را زد شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ي مغرور شکست
عابری خنده کنان می آمد.
تکه ای ازآن برمی داشت و مرهمی بر دل تنگم می شد.
اما امشب دیدم.
هیچ کس...