در من چه می شود خدایا
هر روز که می گذرد
نقشی
از پی نقشی
پرده ایی رنگین می شود
و دستانم
بر دایره دنیا متحیر تر
اما
تحیر به چه کار اید
وقتی ندانی و نیابی
درخت تنومند
در برگ ریزان پاییز
مگر جز بهار ارزویی
صبوری می کند تا دوباره
پرنده بر شاخه اش لانه کند
اواز سر دهد
نباشد
درخت در پاییز و زمستان...