چه احساسیت از عمق طبیعت جان ستاندن ....و در اغوش صخره ها جان سپردن به اب های ترنم
نواز عشق ..که زندگی را بخود تشبیه میکنند ...
احساسی از ارامش ......
احساس نگاهی بسته درنگاه پرواز ....پرواز با پرندگان از شاخه های منتظر به باد .......
من محوم ...من ...محو به تماشای قطره های عشقی که مرا را از...
و من هرگز نخواستم بدانی دلتنگی ام را .........
من تو را به حقیقت نداشتم تنها در رویایی به تمامیت شیرین تورادر خود زندگی کردم ...
حس ارامش را فقط به یاد تو بدست اوردم و یادت بخششی از تو برای من بود .....
گرچه هیچگاه تو را نخواهم داشت اماخود راغرق نفسهایت خواهم کرد که هرنفست مرا از دوردستها...
دختردریا
اینجا همان میعادگاهیست که قولش را به پسر دریا داده ای .....
اغوش تو .....طلوع خورشید زندگی .....دستانت قفل شده در دستانم .....
نسیم دریا که این عهد را همراه زمین و اسمان جشن میگیرد ....
من در کنار تو و با تو خوشبختم ....
زندگی من ...
[IMG]
برایت آرزو دارم
که نور نازک قلبت٬ به تاریکی نیامیزد.
که چشمانت٬به زیبایی ببیند زندگی ها را.
چو باران٬آبی و زیبا
بباری٬شادمانه روی گرد غم
به دور از دل گرفتن ها.
برایت آرزو دارم
به تنهایی نیالاید
خدا٬ این قلب پاکت را
و همواره به دستانت بیاویزد
چراغ راه خوشبختی.
بدانی آنچه را اینک...
[IMG]
اسمانم را برای از تو نوشتن از خدا خواستم ....
تمام هاله احساسم را به دور پیچک محصور کرده عشق سرودم ....
من عاشقانه نوشتن از تو را با تمام وجودم دوست دارم .....
اسمانم ...فاصله را با دمیدن احساس عشق مایوس میکند ......حسرت دوری دلها را به فاصله ها میبارد ....و عشق را با
نزدیکی دلها...
بخواب یار من .........دختر دریا
در اغوش من .....یا لالایی قلم عاشقانه های من .....
در چشمان همیشه بهاری من بخواب عشق من ....
من همدم تو ....شب هنگام را بیدار میمانم ..... ...
بیدار میمانم و نفس میگیرم از بازدم نفسهای تو .....
زندگی من ...
[IMG]
هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه
دوستــ♥ ــت داره ... مراقــــــبته ...
و نگرانــــــــــــت میشــه ...!
چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی ...
مـــــــــاه رو از دســــت دادی ...
وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی ......!
[IMG]
عشق من
مرابه ساحل دلت بخوان ......به ان سپیده دم ....به ان نوازش حریم حباب های ترانه خوان ....
به صحنه ی حدیث دل ....
به دیدار مرغان دریایی .....
به حلقه ی دستان پیچیده در حصار تن ...
به فصل شکوفه ها ....
به دفتر طنین واژگان عشق ....
به اغوشت بخوان ...
دلم بی تاب که میشود ...........زمین و زمان را به هم میریزد ........
هر روز به دنبال نگاهت به کوچه های انتظار میرود .........فاصله را مایوس میکند و تو را میخواهد .......
اغوشت را .........لمس نگاهت را .......
تو نیز فاصله ها را بردار و دلم را در اغوش بکش .......
[IMG]
[IMG]
یک قصه بیش نیست غم عشق. وین عجب از هر زبان که می شنوم نامکرر است. این حکایت تکراری تا زمان بوده و هست، ادامه دارد. تقصیر کسی
نیست. عشق یعنی بیایی و غبار از کتاب های گنجه پاک کنی. و دنبال کسانی بگردی که قرار است امروز داستان زندگی شان را زندگی کنی. با همان
آفتاب بدرخشی. زیر همان باران...
به این فکر میکنم
که در کجای این دنیا ایستاده ام ؟؟؟؟؟................به کجا نگاه میکنم ؟؟؟؟......
وقلبم این پاسخ را به من میدهد.......هرکجا که تو انجا باشی ......
[IMG]
باتو عاشق شدم .......و همه ی ترانه هایم به حقیقت رسید
تن سردم در وجود گرم تو حیات بخشیده شد ....
من میزبان نفسهای عاشقانه توام ....
من لیلی تو ....عاشق توام ....
زندگی من
[IMG]
[IMG]
نفسم
عشق من ...
چقدر بیتابم در این لحظات که نیستی و یادت را به اغوش میکشم ....
چقدر بیتابم ...
چقدر بیتابم این لحظات را که دوریت را به رخ عاشقانه های من میکشند ...
ای کاش ......می امدی و نمیگذاشتی که روزگار فاصله ها برای عشقمان علم کنند ...
ای کاش بیایی و مرا با خود به سرزمین قلبت به...
عشق من
شراب ناب محبت را نوشیدم .........
از احساسم برایت نامه هایی فرستادم ......از کلماتی نوشتم که بوی تنت را خواستارند ...
چقدر دلتنگم ....
چقدر بی تاب است دلم .....
تو را میخواهم ........نگاهت را ........دستانت را ......
از باد خواستم که بوی تنت را برایم بیاورند
ازامواج دریا...