دلش پره
اگه سرباز کنه همه را سیل میبره
کار خودمه
کنار یه گروه ارکست که بزنیم و برقصیم
سایهاش بودم ولی از سایهام ترسید و رفت
بیوفا کفش فرارش را شبی پوشید و رفت
خندههایش جانِ من بود و جهانم را گرفت
پیش چشمش جان سپردم زیرِ لب خندید و رفت
مثلِ یک پروانهی زیبا پی گل بود و من
شمع بودم آمد و...