خوشحالم بالاخره دوزاریت افتاد:w24:
ۀآخه من از دست تو چیجار کنم.:wallbash:
دیگه دنیا دنیای ....البته به خاطر اقتضای سنیت نییتونم بهت بیشتر توضیح بدم.:w01:
بعنی شاید بهتر باشه از مامانت بپرسی بقیشو:w24:
خیلی خوشحال شدم.:w40:
مواظب خودت باش:w36:
قربونت برم.
زحمت کشیدی .......صفا آوردی خواهر
بازم از این ورا بیا یااااااااااا
این دفه بچت خوف بود ....خیلی شیطنت نکرد..........جایزش دفعه ی بدی هم بیارش
گناه داله آخه تو خونه9 همش میشینه فکر و خیالای بد بد میکنه
نه کی ؟کجا؟
ببینم کی جرات کرده دست رو آجی زادم بلند کنه؟
قدم دستاشو .......ااااااااااااااا ببخشید قلم پاهاشو خورد میکنه .
آآآآآآآآآآآآآیییییییییییی نفس کشششششششششششش
وای امیر جان هرکی دوسش داری
بیشتر از این حالمو بهم نزن..............ازاینا که زیادن خب
فقط یکم سر کیسه رو شل کن ........نکنه تنت به تنه اصفهونیا خورده.هان؟
تو اصفهونم که ماشالله زیادن برو طرفای نذر
هیشی فقط یکم مثل حسنک تنبلی .......ناخونه کثیف ...موی بلند ............واه و واه و واه
غصه نخوریاااااااااااا
اینا اقتضای سنته عزیزم
من خودم همه رو درس میدم حالا برم کتاب بخونم
پسرک چرک ...خب برو حموم.......اگه بری حموم اینقده خوفه....تازشم من و مامانتم بعد از اون برات یه بسته از اون آبنباتای خوشمزه ای که بابا بابیت میخورد جایزه میاریم
الهی فدات بشم من.......آجی زاده ی مهلبونم ........یادت نره من همون مریم بد اخلاقماااااااااا
که دوست داشت همش ادبت کنه
مگه بالشته که (به قول اصفهونیا:مگه پشتیه)که بخوای بذاری زیر سرت.......
استغفرالله........چه جسارتا
سلام ملیکم دوست و رفیق قدیمی و البته همیشگی خودم
جاتون که همیشه تو جلسات خالیه:w24: ولی خب تمام سعی همه همکارا اینه همه چیزو خوب برگزا ر کنن.
آه مثل اینکه این مهمونامون با بقیه یه فرقایی دارن :w40: