حرفهایم را تعبیر میکنی، سکوتم را تفسیر…دیروزم را فراموش، فردایم را پیشگویی…به نبودنم مشکوکی، در بودنم مردد…از هیچ گلایه میسازی و از همه چیز بهانه…من کجای این نمایشم؟!
به یکجایی از زندگی که رسیدی، میفهمی رنج را نباید امتداد داد. باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد؛ از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی............