دلم میخواد گریه کنم، دلم میخواد جیغ بزنم، دلم میخواد بزنم بشکونم همه چی رو، خیلی خستهم.
اگه اتفاقی بیفته و کار ما کنسل بشه، شک نکنین که چیزی از من نمیمونه، نه از من، نه از ایمانم.
همونجور که کلا ولم کرده، منم ولش میکنم.
به کارهامون، به اینکه چرا انقدر ما بدشانسیم؟
به اینکه چی میشد اینهمه کارمون طول نمیکشید که حالا به این وضعیت بیفته؟
اصلا شانس خودم رو بهش فکر میکنم، خندهم میگیره.