نتایح جستجو

خواهش می کنم صاب اختیاری شبت بخیر خوابای پررنگ و لعاب ببینی

خودخواهن:موقع تعیین تاریخ تحویل پروژه ها یا کلاسای فوق برنامه با نعره هاشون کلاسو رو سرشون می ذارن,یه جوری با استاد حرف می زنن که انگار تاریخ مدنظرشون ارث باباشونه که استاد بینوا و بقیه خوردن کلاسارو طبق نظر خودشون با فریاد و فغان به بهانه عروسیمونه و عروسی دعوتیم و عروس خالم اینا میخواد بیاد...

ممنونم:redface: ذهن من اگه با یه لامپ 100 روشنه پس مال شما و باقی دوستان که چراغونه:smile:

نظر لطفته ما که هنوز درگیریم هم با پروژه ها هم با قطرات البته تا آستانه تحمل از درگیری لفظی و فیزیکی با قطرات اجتناب می کنیم وگرنه که... دیشب حرفای خوبی زدی راجع به مسخ و نمادها اصلن من این داستان ممنوعه رو-کد داوینچی-واسه همین دوست داشتم که می گفت به نمادها و نشانه ها سطحی نگاه نکنین,گاهی...

سلام؟ ممنون چه عجب سری به کلبه درویشی ما-صفحه مشخصات-زدین شما چطوری؟ پروژه ها تموم شد؟

با مصادیقی که شما آوردین میشه اینو هم متصور شد که مسخ-یا دگرگونی-که در گره گوار به صورت فیزیکی و نمادین رخ داده به مرور دامنگیر خانواده سامسا هم شده و عواطف,احساسات,وضع زندگی و معاش اونها رو هم تحت تاثیر قرار داده؛و این مسخی که کافکا ازش حرف می زنه تنها شامل حال گره گوار نمی شه بلکه خانواده رو...

تو یه نمایشگاه نقاشی تابلویی دیدم که سه مار و سه زن رو نشون می داد,زنها چشمای درشتی داشتن,با دیدن تابلو به آدم القا می شد که این سه زن ازین مارها ترسیدن ولی صاحب اثر-به نقل از دوستم-روز قبل راجع به اثر گفته بود مارها اینجا نماد باروری-تو اساطیر-و غرض از تصویر مارها و زن ها همین بوده ما فقط اونچه...

من شغلم اینه!:w44:

به نظر نه کتاب مشکل داره نه شما خلی علت تفاوت در سلیقه هاست من خودم کتاباییو که شیوه روایی خوبی دارن بیشتر از خوندنش لذت می برم ولی استثنا هم داره

و آزاردهنده ترین بخش ماجرا قسمتهای پایانیشه وقتی خانوادش بطور کاملا طبیعی-که انتظارش هم می رفت-از نگه داشتن گره گوار در کنار خودشون به ستوه اومدن با این توجیه که اون اصلن گره گوار نیست و اصلن چیزی نمی فهمه قصد نابودیشو کردن درحالیکه گرت بارها و بارها ازون حرکات انسانی دیده بود-پوشوندن اعضای...

ولی شاید اون قلبا خواهان برگشتن به زندگی معمولی بود ولی چون اونو امر محالی می دید حتی بهش فکر هم نمی کرد, مثلا وقتی داشتن وسائل شخصیشو از اتاقش خارج می کردن تا بهش لطفی کرده باشن اون قلبا ناراضی بود یا علاقش به اون پنجره و تماشای دنیای بیرون میتونه نشونه علاقش به زندگی باشه بدون اینکه حتی خودش...

حس من نسبت به گره گوار ترحم بود,البته گاهی دچار چندش هم می شدم

ب ب ولی سامان و سوفی عزیز تو این داستان یه چیز واسه من واقعا عجیب بود: اینکه گره گوار چقدر راحت با تغییر شکلش کنار اومد و به زندگی حشره وارش تن درداد این انعطاف گره گوار چیو می رسوند؟ فرض کنین خود شما دور ازجون یه روز صبح پاشین و ببینین دیگه انسان نیستین اونوقت راحت با این مسئله کنار میاین و...

دقیقا من با سوفی موافقم راجع به توصیفات کافکا اونقدر خوب اجزای بدن یه سوسک رو توصیف کرده بود که آدم مطمئن می شه حداقل ساعت ها به یه سوسک بقول ما چندش آور نگاه کرده و حتی حالات و رفتارا و عکسل عملاشو به محرکات بیرونی شناسایی کرده مثلا قایم شدنش زیر اون نیم تخت واسه اجتناب از رویارویی با خواهرش...

بله خوندم بابا جان شما ببخش اصلن کفشامو در آوردم پا برهنه اومدم که کسی بیدار نشه,هیچکیو هم تو مسیر لگد نکردم شروع کنیم؟ 3تایی؟

سلااام من اومدم دیر اومدم؟!!!:w46:

آره خیلی جالبه ممنون

راهو باز کنید عضو شماره 141 وارد می شود:w25: سارا هستم متولد 1 آبان 67 دانشجوی ترم 8 پیام نور ساری خوشحالم ازینکه اینجارو پیدا کردم من هم مثل 99 درصد دوستان درحال انجام وظیفه-وبگردی شیفت شب-بودم که اتفاقی اینجارو پیدا کردم خواستم یه چیزی دانلود کنم دیدم تا عضو نشم نمی شه,دور از جون تا خورد به...

مسلما برداشتهای مهمتر از قضاوت راجع به جنس سوسکی گره گوار داشتم حالا شنبه راجع بش صحبت می کنیم,گاهی تو تحلیل آدم چیزای بیشتری از خونده هاش یاد می گیره,ممکنه یه نکته ریز از چشم پنهان مونده باشه که یکی دیگه اونو بت گوشزد کنه:w16:

بهر حال فکر نمی کردم یه روز بتونم نسبت به یه سوسک احساس دلسوزی کنم البته من فقط از سوسکای حمام بدم میاد,این سوسکای سفت مشکی و طلایی که تو دشت و صحرا پیدا می شنو دوست دارم,حتی با دست می گیرمشون ولی گره گوار طفلک سوسکم شد نکرد ازین خوشگل مامانیا بشه! حالا قرار تحلیل شده واسه شنبه فعلن دارم برا...