نتایح جستجو

عشق من دستانت ......گرمی خورشید را دارد ... چشمانت ....پاکی اسمان را ... بزرگی قلبت به اندازه دنیا ... شانه های زنانه ات که مرا تکیه گاهی محکم است ... مرا ...... چه نعمت بزرگی ست که تو را دارم ... شاهزاده ی من ... [IMG]

من همیشه منتظرم .. منتظرِ توئی که آمدنت .. نبضِ تپش هایم شده است .. من همیشه منتظرم .. منتظرِ یک نگاهِ قشنگ .. نگاهی که .. منظرِ نگاهم شده است .. منتظرِ هُرمِ دستانت .. دستانی که ..خیالِ لمسشان .. لبخندِ لبانم شده است .. من .. همیشه .. منتظرم .. منتظرِ توئی که .. هیچوقت نمی آیی ...

برای تو در هر خاطره ام نواخته ام و مینوازم حکایت دلدادگی را ..... مجنون من .....فصل به فصل قصه ی مهتاب حدیث عشق من و توست ..... برای از قلبم و احساسم در ترانه ام مینویسم .... دوستت دارم ... عشق من ... [IMG]

دستانت را به دور گردنم حلقه کن .......بگذار لبهایمان همه ی فاصله ها را بردارند .......... پلکهایمان ...........نوازش کنند یکدیگر را .........ترنم هم اغوش بودنمان ..........در اسمان .....به دور از زمین ....... در مکانی مملوء از عشق ........ اسمان با احساسمان هم اوا میشود و ترنم عشق را با بارش...

اسمانم را برای از تو نوشتن از خدا خواستم .... تمام هاله احساسم را به دور پیچک محصور کرده عشق سرودم .... من عاشقانه نوشتن از تو را با تمام وجودم دوست دارم ..... اسمانم ...فاصله را با دمیدن احساس عشق مایوس میکند ......حسرت دوری دلها را به فاصله ها میبارد ....و عشق را با نزدیکی دلها تقدیم...

میدونی وقتی دلم بی تاب میشه میرم توی خیابون .....زیر اسمون ...ازاسمون میخوام هر جا که عشقم اونجاست را پر ازباران بوسه کنه .... به اسمونمیگم .....من چشمامو میبندم ......اغوش عشقم رو بر من ببار ..... به باد میگم عشقم همه زندگی منه .......من از ترنم نفسهای عشقم نفس میکشم ....بازدم نفسهای عشقم...

دلم تنگ است نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ... دلم تنگ است .. بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است .. اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند . بی تو چه کنم ...چه کنم...

عشق من در اغوشت ارام میگیرم ....همه ی دلواپسیها و دلتنگی هایم را ..... در اغوشت به باد میسپارم .... نگاهم را به سویت روانه میکنم ...... تنم را به اغوشت وصله میزنم و تو را محو اغوشم میکنم ... کالبد وجودم را محصور صدای زمزه ی باران چشمانم میکنم .... سکوت درونم را به تن پوشی از جنس مهر در...

برای تو در هر خاطره ام نواخته ام و مینوازم حکایت دلدادگی را ..... مجنون من .....فصل به فصل قصه ی مهتاب حدیث عشق من و توست ..... برای از قلبم و احساسم در ترانه ام مینویسم .... دوستت دارم ... عشق من ...

تا چشم تو عشوه*ساز خواهد بودن صد دل*شده عشق*باز خواهد بودن تا از طرف تو ناز خواهد بودن از جانب ما نیاز خواهد بودن

پشت هرکوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا و در آن باغ کسی می خواند: که خدا هست، دگر غصه چرا؟

کوچ پرنده به من آموخت وقتی هوای رابطه سرد است باید رفت

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش ! همین بس که : نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.

هَمیشه گِریه نِشانۀ دَرد نیست... ؛ گاهی می شَوَد ساکِت بود ، وَ دَردی فَراتَر اَز هَر دَرد داشت...!

خدا تنها تنهایی است که تنها را تنها نمی گذارد... اینقد از تنهایی نترس... تو تنهایی به دنیا اومدی...

روزهای شیرین عاشقی گذشت و من امروز تنهای تنهام گذشت و اینک دلم هوای تورا کرده است....... دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین باهم بودنمان

مگر می شود این روزها بیایند و تو یادت نباشد دیوانگی های من را ....!! مگر می شود موسیقی این روزها را بشنوی، و یاد آن شبی که آرزوهایت را با ماه قسمت می کردی نیفتی! مگر می شود این روزها، از هر کوچه ای که گذر میکنی، یادِ نگاهِ تمامِ عابران آنجا نیفتی ...!! نمیدانم اگر باران ببارد چه خواهی کرد...

روزي خواهم رفت در دورترين نقطه آشيانه خواهم ساخت به دور از چشم عقابان تيز پرواز .. بي بهانه خواهم رفت بي بهانه مهرباني خواهم کرد با گل ها، با درختان ... دگر از باد نخواهم ترسيد و از آن هاي هوي کريهش آري؛ من نيز چون #نسيم بي بهانه شاخه هاي بيد را در آغوش خواهم کشيد...

دلم هوایت را کرده است... ؛ تویی که هیچوقت ، هوایم را نداشتی...

می دونی چیه رفیق!؟ حکایت زندگی ما شده مث "دکمۀ پیراهنِ" اولی رو که اشتباه بستی تا آخرش اشتباه می ری . بدبختی اینه که زمانی به اشتباهت پی می بری که رسیدی به آخرش...