من به دنبال داری می گردم تا فرش زندگی ام را بر آن نقش کنم
می خواهم فرشی ببافم با تاروپود وجودم
هر گره اش خاطره ای
ببافم صبح تا شب، شب تا صبح
تا از انگشتانم خون بچکد
سکوت را میخواهم ببافم بانخ سفید
اشک را هر گوشه اش قرمز می بافم
بچگی ام را با وجودم گره میزنم
من غم را عاشقانه می بافم ...