دنبال وجهي مي گردم
که تمثيل تو باشد
زلالي چشم هات
بي پاياني ي آسمان
مهرباني ي دست هات
نوازش گندمزار
و همين چيزهاي بي پايان
نمي دانستم دلتنگيت
قلبم را مچاله مي کند
نمي دانستم وگرنه
از راه ديگري
جلو راهت سبز مي شدم
تمهيدي ، تولد دوباره اي ، فکري
تا دوباره
در شمايلي ديگر
عاشقت شوم
گفته بودم دوستت...