نتایح جستجو

دقیقا به واسطه همین جملتون میگم که چرا بعضی آدما حقشون به طور طبیعی و سالم نیس..... این اصول که میگی...اون پدر و مادری که پول نداره مثلا طی بارداری تحت نظر پزشک باشه چی؟؟؟ پس تکلیف اون چیه؟ بعدشم اگه قرار باشه بگیم اصول پزشکی و علمی...قبلا که علم پیشرفته نبوده چی؟ یا همین الان که خیلیا نمیتونن...

من همه چیزو گردن خدا ننداختم! گفتم بعضی چیزا از حیطه آدم خارجه.....چرا؟

بهنام جان دقیقا مشکله منو فهمید....مرسی دوسته عزیز...اما دوست دارم جوابای خودتون رو هم بدونم ممنون میشم... آقا پویان ممنون از وقتی که میگذارید.... اما نمیدونم چطور جوابه این سوالاتمو پیدا کنم....این که میگن تقدیر یا امتحان یا حکمت....منو واقعا قانع نمیکنه... به وجود خدا شک ندارم....اما یجورایی...

با حرفاتون موافقم....اما همه چیزها گردنه مملکت نیس....(هرچند که ف الواقع تو جامعه همینطور شده!!)... اما من اینجا از مشکلاته مملکتی نگفتم...اونا به کنار.... دنبال اینم که چرا گاهی اتفاقاتی میوفته که خارج اط حیطه انسانیه؟ و اینکه چطور کمک کرد که روال عادیه زندگی رو برگردوند براشون.....

[IMG] [IMG]

نه دیگه اون یه تیکه رو گفتم مملکت!!! بعدشم من که کلا نمیخوام بگه همه مشکلات گردنه خدا!!! یه سریاشونو واقعا قبول دارم این که خود ما آدما مسببشونیم و همچنین شرایط جامعه... اما بعضیا هم دسته هیشکی نیس....قبول داری؟ اون مسئله رو هم مثال زدم دیگه.....نگفتم همش اونه....

مرسی دوسته عزیز از صحبتات... ذهن آشفته مارو آروم کرد تقریبا! دلم میخواد کمکی باشم برا اینجور افراد که تعدادشون هم کم نیس..... واقعا تو برخورد باهاشون میمونم که چی جواب دل درد دیدشون رو بدم.....:(

این مواردی که من دیدم که حتی خرج عمل فرزندشون رو هم ندارن....باباهه که هم آدم زحمت کش....ولی.... راجبه کسایی که فقیرن....کو این مملکت که شغل درست و درمونی داشته باشه؟! اون دختر و پسر مجرد هم فرض کن نمیتونن صبر کنن....مثلا بخاطر نیاز ذاتی و غریزی که دارن...نیازه دیگه...مشکل پیش میاره...

آره دیگه دارم از بدترین شرایط حرف میزنم.... اون دختری که مجرده....وقتی به یه برهه از سنی میزسه که باید ازدواج کنه!...باید! اما شرایط پیش نمیاد... خب این دختر ناخودآگاه به سمته گناه کشیده میشه.... تازه اگه خیلی خوشبینانه بگیم...واقعا تاثیر روحی و روانیش روش خیلی بده....

قبول دارم...حالا اگه نتونست تحمل کنه چی؟ پیش میاد دیگه...آدمه.... بعدشم باید یه راهی باشه که بتونه زندگی کنه و موفق باشه...و بتونه حداقل درونه خودشو آروم کنه.... ولی متاسفانه.....

خب چطوری این محدودیتارو برداشت؟چطوری فرصت ایجاد کرد؟ وقتی که از هر دری وارد شی اون در بسته باشه تکلیف چیه؟ بازم صبر؟!....نمیشه که....

درسته که شرایط آدما متفاوته...اما نمیشه از آدمی که خیلی مشکلاته سنگینی داره انتظار داشت مقاوم باشه! ما همه انسانیم...انسان تا یه حدی تحمل داره... مثلا فرض کن کسی یه همچین مشکلاتی داره...و بعد از یه مدتی واقعا از تحملش خارج میشه...ناخواسته به سمت چیزی میره که نباید بره.... و بعد به قولی این دنیاش...

اون پدر و مادر طفلک که همش غصه میخورن...بدتر از اون فرزند عزیزشون... من واقعا قانع نشدم!!!

سلام مرسی خوبم شما چطورین؟ ممنونم از نظرتون

من که از معامله حرفی نزدم! خب چرا خدا نخواسته؟ مگه خون بقیه که سالمن از اون بچه رنگین تره؟

به جز مورد 3 با بقیه حرفات موافقم مرسی دوست عزیز مورد 3 خیلی دلایل داره که نمیشه....یه گشتی تو جامعه اطراف بزنیم و پای صحبت اینها بشینیم میفهمیم.... دختر تحصیل کرده با روابط اجتماعی بالا...خیلیم خانوم....اما مجرد... مخ زدن که درست نیس!!!

من نگفتم بدبخت که!!! لزوما خوشبخت نبودن معادل بدبختی نیست!!! این بچه اینارو نمیفهمه....واقعا با این حرفا نمیشه آرومش کرد..... نه تنها بچه بلکه کسایی که بزرگتر هستن و این مشکلاتو دارن...اونارو هم نمیشه با این حرفا قانع کرد میشه؟

اتفاقا عذابه...این که میگی استعداد... اطلاع دارم یه بچه متولد شده که اتفاقا دختر هم هست...اما به طرز خیلی بدی صورتش بده... ینی نمیدونم چطور مشکلی داره دقیقا اما اگه بگم وحشتناکه دروغ نگفتم...حتی خیلی کم بینا هم شده به خاطر وجود این مشکلاته رو صورتش... همین یه بچه رو هم این پدر و مادر...

شما بگو این بچه رو چطور میشه آروم کرد؟ واقعا نمیتونم درکش کنم....این بچه ها واقعا چه گناهی کردن....:(

دقیقا درسته اما راه حلش چیه؟ این مسئله بعد از یه مدتی برا دختر و پسر تبدیل به بحران میشه....اون موقع بد از بدتر.........