نتایح جستجو

[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

[IMG]

خب عزیزمن خیلی ها هستن که بدون ارایش زیبا هستن ...................ن خودم به شخصه به عنوان یک دختر اعتقادی به ارایش بیرون ندارم اگه هم بخوام ارایش کنم برای بیرون به خاطر افتاب شدیدمون ضد افتاب میزنم وگرنه پوستم داغون میشه ......................این که ادم بخواد یک مشت کرم و لوازم ارایشی به خودش...

[IMG]

[IMG]

[IMG]

آدمهای موفق بچه پروهایی هستن که روی شکست رو کم میکنن.

صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخاست . پیرمرد خنده ای کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم . می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند… ارد بزرگ می گوید : دوستی...

داستان کوتاه و آموزنده امید به زندگی مجموعه : ادبیات،شعر و داستان‌ داستان کوتاه و آموزنده امید به زندگی گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد. مرد گفت از آنجایی که...

نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت : « من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام . من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای با تجربه...

نفر دوم می گوید : « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام . اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم . در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و...

« من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام . اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال...

سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند...

والا من که تا الان یک کلمه نخوندم اگه هم بخوام برم تهران این کاراها را با سختی فراوان بیش از پول کارگاه های حداقل 5برابرش را باید هزینه کنم ...................برا من که نمی ارزه ولی خوش به حال اونی که میره

سلام فدات شم................خدا را شکر که بهتری خواهش میکنم عزیزم وظیفه است

مرسی بسیار زیبا بود واقعا مممنون