دلخوشی هایم همین است
کنار پنجره ی رو به برف
آهنگ مورد علاقه ات را برای صدمین بار پخش کنم
و یک بخاری بی احساس خوش باورانه ی بسوزد و
بسوزد و بسوزد
تا کمی از سرمای نبودت بکاهد
ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻭﯼ ﻭ ﻣﻦ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ...
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﺍﻓﮑﺎﺭﺕ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﻡ...