نتایح جستجو

در اوج دانایی خون ریز یک عقاب خرگوش ها بی آزار موجودات احمقی هستند و مستحق واژه های مرگی که از چنگالهایشان می ریزد س.م.چتر به دست

هزار پس مانده از نگاه های بی معنی دو صد تیپا خورده از زمانه ی شوم و صد رانده شده از کوچه های وفا به نزد تو آمده ام و تو را خواهم دید ای آشنای دیرین من ، هنوز هم بی شکایت از طومار بلند جفاهایم مرا به جان دوست می داری ... س.م.چتر به دست

درود و آرزوی دوری از هر خستگی و درماندگی چند نظر یا همان پیشنهاد 1) لیستی از تاپیک های موجود در تالار ادبیات ( در جهت سهولت کار کاربران ) تهیه کنید 2) تاپیک های مهم شده بسیار است و بخش بسیاری از هر صفحه را اشغال میکند تاپیک های مهم کمتر باشد نیک تر است ( مثلا تاپیک های : دست نوشته ،...

گلچین خاطرات تو مرا به وجد می آورد مگر نمیدانی تنها گل خاطرات تو هستند که چیدنشان جانی دوباره بخشیدن است ..!؟ س.م.چتر به دست

اندر کرامات باشگاهنا ، مهندسنا آن کاشفان طریق علوم ثریایی ، آن گوگولان بابایی ، آن به اسم مهندسان ایرانی ، آن بیکاران سلوک دانایی ، همی گرد آمده در باشگاهنا ، مهندسنا فی مناسک علوم المعلوم و المجهول .... روزی مردی که چتر همی داشت و شکم در افساید ، از سر فراغت تابستان و بیکاری زمان ، بگشت تا...

" چرا به يادت نمی‌آيم ای ... " صالحی :cool::warn::smile:

اینجا آنقدر شلوغ است که پاهای احساسمان هر لحظه به گوشه ای از خاطرات مرده ، گیر میکند س.م.چتر به دست

نسل ماهی ها در خطر افتاد تمام ماهی تابه ها را جمع کردند س.م.چتر به دست

یادت هست کوچک تر از این اندیشه های مبهم که بودیم تو گفتی : کلاغ پر من گفتم : باشد ، پر . . . این روزها اگر با من دوباره از سر شیطنت های کودکی ، گویی : کلاغ پر ، خواهم گفت : بال و پرش را سالهاست که شکسته اند س.م.چتر به دست

جدایی را از ماه بیاموز ، تا حوصله ی فراقت پس از یک روز سر برود س.م.چتر به دست

مرد جسور تابستان مادر سیب ها را سخت در آغوش کشید دخترکان و پسرکان نابالغ سیب از خجلت پرده دری ها ، سرخ گشته اند باغبان : سیب ها رسید ، نوبت تن دریدن ها است س.م.چتر به دست چندان مینی مال نبود میدونم

درود بانوی مهربانی :gol: هنوز هم در مهربانی اندیشه های خیرخواهانه ات به سر می بری ؟ دلمان به تنگنای بی تو بودن رسید با خودش گفت در خیال دیدنت دمی کوچ باید به سر گرفت ، حالت خوش است ؟ پرستار دیوانه خانه را بردند دیوانه ها گریختند :smile:

باید اولش را از آخر دید آخرش را جست و دوباره به اول رسید این نگاشته می شود آغاز من در این وادی این نگاشته می شود شروعی که پایانش را تو ، آری ، همین نگاه تو تصویر می کند تو مرا دوست می داری از من بیزار می شوی با من به وفا می نشینی و در دشمنی کمر می بندی و یا آخرش عاشق .. شاید ، پیش تر...

دوباره درود لختی بر پیام من نظر نیفکندن مرا به شک انداخت تو یا همان شما ایا شاداب هم میهن هستی ؟