تقویم زدم سال ۹۲، تولد همه دوستام داخلش بود. واسشون فرستادم
با دو دسته انسان بیشتر معاشرت میکردم:
۱-اونایی که خبیث بودن
۲-اونایی که خجالتی و متشخص بودن و از شیطنت هام گلگون میشدن
شما نه خبیث بودین نه خجالتی! :D اما پیام خ هایی که برام باقی گذاشتن از شما هست و چند نفر دیگه ای که صنمی نداشتیم...
مثلا اینکه ما (اراذل ادبیات) یه قصه صوتی ساختیم و به جای تالار هنر، گذاشتیم زیرکرسی! :cowboy:
یا من آموزش نقاشی میدادم تو پی وی چند نفره!:huh:
آلبوم نقاشیامو داشتم پروفم. دکلمه میخوندیم واسه هم. فعالیت هنری طور داشتیم، ولی درون اراذلی بود! :دی
حتی تو بیو از همون زمان علایقم مونده: هنر و هنرمند...
یه بار تولد رزا من خباثت داشتم، از طرف یکی از پسرای اراذل ادبیاتی واسه رزا ماچ فرستادم. رزا یادش نبود کیه، فک کرد طرف دختره، یه علیک ماچ خفنی داد و همین شر شد!:evil: دیگه گلابتون که اونم از اراذل ادبیات بود نزد مقامات بالا پادرمیونی کرد و به خیر گذشت!:sweatdrop:
سوتی درون اراذلی بود:w25::w25:
نه خب این خلاف نبود آخه :دییی
تازه تو تالار کامپیوتر مسابقه اسمایلی هم برگزار کردم8-)
فقط نمیدونم با اون همه شیفتگیم به هنر، چرا اصلا سمت تالار هنر نرفتم.. عجیبا غریبا!:w07:
آدمها نمیفهمند لحظه نشستن و برخاستن، نوشیدن یک لیوان آب یا باز کردن در یک قوطی توسط معشوق در چشم عاشق چقدر میتواند باشکوه، پر هیمنه و زیبا باشد.
هاینریش بل
نه خب طبیعیه یادتون نیاد، چون خاطره شما نیست! در واقع اون زمان ما کلا ارتباطی نداشتیم. اینو هم برای یکی از دوستانم ساخته بودم. اونوقتا باشگاه کلان شهر بود و اهالی انقدر در دید نبودن. الان یه روستای ریزقلی شده که کسی جسارت سخن پروفی نداره و البته حالشو!