داشتم توی پارک قدم میزدم که چشمم بهش افتاد داشت توی دلم قند آب میشد جیگرم داشت آتیش میگرفت رفتم جلو سلام کردم برگشت به من نگاه کرد چشمم که توی چشماش افتاد.....
یکماه بعد
رفتیم خونه , خونه خالی بود کسی نبود , رفته بودن خارج از شهر حالا حالا هم نمییومدن با خیال راحت نشستم روی مبل ;توی این...