نتایح جستجو

  1. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  2. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  3. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  4. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  5. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  6. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  7. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  8. alikia

    همین گوشه ها دی

    همین گوشه ها دی
  9. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  10. alikia

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/553730
  11. alikia

    زندگی نامه نی نی...قسمت4

    داداش رامین تا فهمید مهندس شدم مندش شغلم باید پیدا میکردم بخاطر همین رفتم تو یه اشچز خونه مشغول کار شدم یه شرط دیگه زنمم این بود 3 تا داداش بی حیامو دعوت نکنم عروسی بعد کلی دعا اخر روز معود فرا رسیدوبه من جواب بله داد و ازدواج کردیم این داستان ادامه دارد...........
  12. alikia

    زندگی نامه نی نی...قسمت4

    از صدای احسان شاهین ترسید ابراهیمم خوابش گرفت من تو این شلوغی های خونمون چشم دختر دکتر همسایه رو گرفت تا نظرمو بهش گفتم نمیدونم چرا اینطوری کرد شکلشو یکی از شرط ازدواج بامن این بود که منم درس خونو مهندس بشم
  13. alikia

    زندگی نامه نی نی...قسمت4

    شهرام رفت تو کار بزرگترا با کاراشون ابراهیمم شد تاجر احسانم شد خواننده رفت pmc
  14. alikia

    زندگی نامه نی نی...قسمت4

    سلام من داودم بعدا اینکه بابا اینا بخاطر یارانه دست به بچه دار شدن زدن کلا زندگیمون عوض شد از بی جای داداش حسنو تو لیوان اب سرد میشستن داداش کامرانم رفتش بعد تعداد بالا بچه ها سر کار کارش تو کافی نت بود مهدیم شد لات سر کوچه هاو خفت گیرو همشم تو قلیون سراها بود
  15. alikia

    [IMG]

    [IMG]
  16. alikia

    [IMG]

    [IMG]
  17. alikia

    [IMG]

    [IMG]
  18. alikia

    [IMG]

    [IMG]
  19. alikia

    [IMG]

    [IMG]
  20. alikia

    [IMG]

    [IMG]
بالا