ی دختره بود به ما ارادت خاصی داشت و مثلا شیرین زبونی میکرد برامون!!!!!
عادت داشتم بعد شام خوردن از سلف با رفیقم میرفتیم بازار برا قدم زدن.....
سر یکی از کلاسا این دختره در اومد جلو همه گفت استاد اقای فلانی (بنده) همش میره بازار...استاد گفت شما از کجا میدونی؟ گفتم ایشون تو بازار بساط دارن جارو و...