نتایح جستجو

آهااای چرا غیبت منو می کنی با داداش آرش؟؟؟ هان؟؟؟ دلم برای تو تنگ نشده بود. برای چیز فکر پیر دانشجو تنگ شده بود !

بــــــــــــــــــه....لاو لاو من...کوجاااایی؟؟؟؟ کجایی که ببینی آبجیت شیطانو شکست داد !!

چی رو به روم نم یارم هان؟

بله منم میدونم حاج مرتضی هستن الان!! ضمن اینکه با من حرف نمی زنی، چشم غره هم نزن !

انرژیمو تخلیه کردن داداش...بشکنه این دست که نمک نداره...تا من باشم که واسه هرکسی دل نسوزونم.

آره فروغ جون به لطف خدا الان خیلی بهترم....خیلیییییی....دلمم برای تو و بقیه بچه ها تنگ شده بود چه جوووووووووووور

داداشت کیه دیگه؟؟؟ فروغ با من دوسته تازه...

باشه پس شبا همین موقع ها احتمالا...تو ای یکی دو روزه اصلا چشمام دراومده انقدر کار ترسیمی انجام دادم..واقعا مغزم به اکسیژن نیاز داره

سلام فروغ جون..ما اومدیم !!

نمی رم !!! همینجا راحتم....

سلام یوزا :razz:

اسپیک پرشِن بابا !!!! باشه دیگه حرف نمی زنم اصلا !

حالا که من کم میام، تو همش اینجایی؟؟؟؟؟ نه اینکه اصلا نیام.ولی سر می زنم در حد پیام جواب دادن.انرژیم تخلیه شده داداش آرش.

واااای مرسی عزیزم...به خاطر دل پاک نی نی منو بقیه بچه ها بود که برام دعا کردن...:gol::gol::heart::heart: شیطون می خواست بره تو جلد مامیت البته خدا کمکم کرد :w11:

ای که الان وگفتی یعنی چه؟؟؟؟ با من حرف نزن دهه...

سلام...نمی دونم چی باید بگم.فقط ساده بگم که یه امتحان سخت خدا ازم گرفت که سربلند بیرون اومدم...باورت نمی شه شیطانو تو تمام وجودم احساس کردم.اما خدا به دادم رسید..یا بهتر بگم همون قرآنی که صبح خوندم نجاتم داد تا یک عمر پشیمونی برام نمونه...انگار یه باری از رو دوشم برداشته شده محمد...

مرسی تو هم همینطور....موفق باشی داداش آرش

خودتی !! با من حرف نزن !

دیدی چقدر دلم زود برات تنگ شد؟؟..طاقت نیاوردم دوباره اومدم... نی نی جونم نمیدونم باید بگم مشکلم حل شد یا نه !! فقط می تونم بگم از شرش خلاص شدم انگار...از امتحان سختی که خدا برام در نظر گرفته بود، سربلند بیرون اومدم....

سلام ساراجون همزاد.خوبی؟؟دلم تنگیده شد بود اومدم یه سری بزنم... موفق باشی سارا دعام کن.