پیروزی از آن من هست که در پی زدن یک تیغ بزرگ به جیب حمید هستم ، او که از دست شیرینی فرار کرد و خود را به اشتباه به چنگال خون آلود ناهار انداخت حالا دیگر سری هم نمیزند
ما باید دامی برای او بگسترانیم در جلوی ورودی آقایان و همانجا خفتش کنیم تا بفهمد از چنگال عدالت ( اوهو چه حرفا ) نمی تواند بگریزد