[IMG]
تو مگه قسم نخوردي دلمو تنها نذاري
روبروم نشستي اما از غريبه کم نداري
روبروي من نشستي توي چشم تو ستاره
از صداي تو شنيدم که دلت دوستم نداره
تو مگه قسم نخوردي دلمو تنها نذاري
هرگز از روز جدايي سخني به لب نياري
حالا روبروم نشستي حرف تو فقط جدايي
تو قسم نخورده بودي که يه دنيا...
هيچ کدوم
من محاله به زور با کسی ازدواج کنم
البته اين دليل نميشه که دنبال خودکشی برم
فرار که ديگه احمقانه ترين راهه
يه وقت ديوونه نشی
به نظر من هم حتما پيش يه مشاور برو
[IMG]
ماه من غصه چرا!آسمان را بنگر، كه هنوز ، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبي و پر از مهر، به ما ميخندد !يا زميني را كه دلش از سردي شبهاي خزان نه شكست و نه گرفت !بلكه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد كشيد و در آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت،تا بگويد كه هنوز ، پر...
[IMG]
در کمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش کرده ام
که بر چهره ام نمی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر، از
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبان بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به...
[IMG]
عشق بازي به همين آساني ست
كه گلي با چشمي
بلبلي با گوشي
رنگ زيباي خزان با روحي
نيش زنبور عسل با نوشي
بر كه اي با مهتاب
دو كبوتر با هم
شب وروز وطبيعت با ما
و چراغ شب يلداي كسي با شمعي
عشقبازي به همين آساني ست
كه دلي را بخري
بفروشي مهري
شادماني را حراج كني
رنجها را تخفيف دهي...
[IMG]
عشق بازي به همين آساني ست
كه گلي با چشمي
بلبلي با گوشي
رنگ زيباي خزان با روحي
نيش زنبور عسل با نوشي
بر كه اي با مهتاب
دو كبوتر با هم
شب وروز وطبيعت با ما
و چراغ شب يلداي كسي با شمعي
عشقبازي به همين آساني ست
كه دلي را بخري
بفروشي مهري
شادماني را حراج كني
رنجها را تخفيف دهي...
[IMG]
دنيا بيستون است اما فرهاد ندارد و آن تيشه هزار سال است كه در شكاف كوه افتاده است.
مردم مي آيند و مي روند اما كسي سراغ آن تيشه را نمي گيرد.
ديگر كسي نقشي بر اين سينه سخت و ستبر نمي زند.
دنيا بيستون است و روي هر ستون ، عفريت فرهاد كش نشسته است.
هر روز پايين مي آيد و
در گوش ات نجوا مي كند...
[IMG]
صدا كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن
مي رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است...
[IMG]
عشق بازي به همين آساني ست
كه گلي با چشمي
بلبلي با گوشي
رنگ زيباي خزان با روحي
نيش زنبور عسل با نوشي
بر كه اي با مهتاب
دو كبوتر با هم
شب وروز وطبيعت با ما
و چراغ شب يلداي كسي با شمعي
عشقبازي به همين آساني ست
كه دلي را بخري
بفروشي مهري
شادماني را حراج كني
رنجها را تخفيف دهي...
[IMG]
خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...
خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !
چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !
درد هایم هم همینطور ...
به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف
و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !
خدا قبول نکرد ...
گفت...
کودکان و درختان....
در پهنه جهان
انسان برای کشتن انسان
تا جبهه می رود
انسان برای کشتن انسان
تشویق می شود
در جبهه های جنگ
کشتار میکنند
یا کشته میشوند
تابوت صد هزار جوان را
پیران داغدار
با چشمان اشکبار
بر دوش میکشند
بر خاک می نهند
آنگاه کودکان را
تعلیم می دهند
یک شاخه از درخت را نباید...