نتایح جستجو

  1. Ali Talash

    وزیر باهوش

    در کتاب های قدیمی هند نوشته اند که: وقتی که « فورهندی » پادشاه هندوستان شد، از میان وزیران شاه قبلی وزیری انتخاب کرد، بسیار باهوش و دانا که در شجاعت و شهامت هیچ کس همانند او نبود. فورهندی خیلی این وزیر را دوست می داشت، به طوری که وزیران دیگر از چشم او افتاده بودند. وزیران که این موضوع را می...
  2. Ali Talash

    حکایت بحلول و آب انگور!

    روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه ! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می...
  3. Ali Talash

    عالم فروتن ...

    گویند که زمانی در شهری دو عالم می زیستند . روزی یکی از دو عالم که بسیار پرمدعا بود ? کاسه گندمی بدست گرفت و بر جمعی وارد شد و گفت : این کاسه گندم من هستم ! ( از نظر علم و ... ) و سپس دانه گندمی از آن برداشت و گفت : و این دانه گندم هم فلان عالم است ! و شروع کرد به تعریف از خود . خبر به گوش آن...
  4. Ali Talash

    داستان کوتاه

    روزی غرق در تفكر ناگهان خود را در دیاری یافتم دوردست وغریب دیدم مردی در كنار من است با نگاهی مهربان به نرمی از من پرسید : چرا این طور گرفته ای ؟ گفتم : فكرم پریشان است گفت : شاید از من كمكی ساخته باشد گفتم : به دنبال حقیقت می گردم گفت : در خود فرو رو كلیدش را در قلبت می یابی گفتم : چگونه ؟...
  5. Ali Talash

    فرمانده ...

    می گویند در دوران قبل که پاســگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط ديگر برای خدمت منتقل می شدند باید مــدت زيادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال...
  6. Ali Talash

    گنجشک با خدا قهر بود…

    گنجشک با خدا قهر بود… روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد… و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست...
  7. Ali Talash

    سیمین بهبهانی شعر زیبایی

    خانم سیمین بهبهانی شعر زیبایی دارند با این مطلع : یا رب مرا یاری بده .... در پاسخ ایشان آقای ابراهیم صهبا شعری سروده اند و پاسخی از خانم بهبهانی دریافت کرده اند که بسیار زیباست: يارب مرا ياري بده تا خوب آزارش کنم رنجش دهم، زجرش دهم ،خوارش کنم ،زارش کنم با بوسه هاي آتشين ، با خنده هاي دل نشين...
بالا