حکایت عاشقی ...
حکایت عاشقی ...
.
.
.
وقتی رسیدیم مدینه نزدیکای ظهر بود!!
توی لاوی هتل پر از دانشجو بود و همه منتظر تحویل گرفتن کلید اتاق ها ...
قرار شد یک ساعت دیگه همه دمه در هتل باشیم تا بریم مسجد النبی!!:gol:
از لابه لای هتل ها رد میشدیم و به سمت حرم میرفتیم!!
توی راه حاجاقای کاروان...