مهندس من دارم کم کم محو می شم محو محو اگه یهو رفتم خدا حافظ
راستی چرا شیروزی حرف نمی زنی هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اگه حوصلم گذاشت واسه سال دیگه می خونم حوصلم نذاشت می زارم واسه سال بعد تا کاراییم بره بالا فکر نکنم اصلا امسال حوصلشو داشته باشم چون واقعا خسته ام خیلی زیاد خسته ام
این نگهبان سکوت
شمع جمعیت تنهائی
راهب معبد خاموشی ها
حاجب درگه نومیدی
سالک راه فراموشی ها
چشم بر راه پیمایی، پیکی
گرمی بازوی مهری نیست
خفته در سردی آغوش پرآرامش یأس
که...
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند
آرام گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه پر مهرو صفایم گردد
یه سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن شستو شوی دل هاست
شرط آن داشتن دل بی رنگ وریاست
بردرش برگ گلی می کوبم
روی ان با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار...
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند
آرام گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد وارد خانه پر مهرو صفایم گردد
یه سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن شستو شوی دل هاست
شرط آن داشتن دل بی رنگ وریاست
بردرش برگ گلی می کوبم
روی ان با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار...