به نام خداوند خورشید و ماه....که دل را به نامش خرد داد راه
خداوند هستی و هم راستی..نخواهد ز تو کژی و کاستی
خداوند کیوان و بهرام و شید...کز اویست امید و بیم و نوید
گویند وقتی فردوسی این مصرع را گفت:
تبرزین به خون یلان گشت غرق
مصرع دوم به ذهنش نرسید.روزی که در شهر مشغول گشت و گذار بود ناگاه به...