یه دختر بود که هردوتا چشماش کور بود.هیچکس عاشق اون دختر نمیشد
وهمیشه دلش میخواست کسی باشه که باهمین چشمای کورش دوسش داشته باشه.
تا اینکه یه روز یه پسری اشتباهی شماره این دخترو میگیره و از صدای اون خوشش میاد
دختر از ترس اینکه پسر به خاطر چشماش رهاش کنه چیزی بهش نمیگه.
تا اینکه بعد از یه مدت...