روزی روزگاری دو تا دوست عاشق ، با هم تصمیم
گرفتند که برسند به خدا، یکی رفت مکّه یکی رفت فکه
حاجی وقتی از مکه برگشت روی دیوار عکس
دوستشو دید ، بالای عکس نوشته بود
"شهید نظر می کند به وجه الله"
نا امیدی ناشکری
آبجی به خدا اعتماد کن
ما به آدما که هر روز یه رنگن اعتماد میکنیم اما به خدا نه
این مشکلمونه
از اعتماد به خدا میترسیم
همه چیا بسپار به خودش
عزیز من باید برم
فعلا شب خوووووووووووووووش
ما رو برای گریه کنار خود سوا کن
سینه زن حسین رو ازکربلا دعا کن
در به درم یه عمره برای یک نشونت
تو روضه ها میگردم پیِ نشونِ خونه ات
آقای من کجایی، آقای من کجایی ...
اللهم عجل لولیک الفرج
این حرفو نزن آبجی گلم
حتی اگه بدترین آدم دنیا هم باشیم تنها کسی که همیشه نگاهمون میکنه خداست
یه کوچولو دیدتو بازتر کن ببین دلیل هر سختی که پیش میاد چیه
بیشتر وقتا خودمون دلیل همه ی گرفتاریامونیم و صبرمون کمه
صبور باش یه ذره..
همیشه میگم
خدایا تو را بخاطر داده و نداده هایت شکر
که داده ات...