نتایح جستجو

  1. mahyam68

    [IMG]

    [IMG]
  2. mahyam68

    عاشورا آمد-نذر امسال کمک به کودکان بیماریهای خاص

    سلام به همه.. بچه ها چند روز از ثبت نامتون برای کمک به محک گذشت تا بهتون زنگ زدند؟ به من هنوز زنگ نزدند...
  3. mahyam68

    مرسی دوست جون.. خوندم .. خیلی قشنگ بود.. ببخشید..تشکرام تموم شده..

    مرسی دوست جون.. خوندم .. خیلی قشنگ بود.. ببخشید..تشکرام تموم شده..
  4. mahyam68

    مرسی داداشم... مثل همیشه زیبا بودند... من زنبق هم خیلی دوست دارم....

    مرسی داداشم... مثل همیشه زیبا بودند... من زنبق هم خیلی دوست دارم....
  5. mahyam68

    [IMG]

    [IMG]
  6. mahyam68

    هرزنامه هاي باشگاه مهندسان .......(شما قضاوت كنيد)

    سلام...ممنون از تاپیک به جاتون... متأسفانه بعضی ها درخواستای بی شرمانشون رو تو پیام خصوصی هم میدند... واقعا که خیلی خجالت آوره...
  7. mahyam68

    سلام دوست خوبم... ممنون که باز هم یاد من کردی.. التماس دعای خیر..

    سلام دوست خوبم... ممنون که باز هم یاد من کردی.. التماس دعای خیر..
  8. mahyam68

    بیژن جان مرسی از نقاشی هایی که فرستادی.. صندوقت رو خالی کن.. با اجازه من برم... تا بعد..

    بیژن جان مرسی از نقاشی هایی که فرستادی.. صندوقت رو خالی کن.. با اجازه من برم... تا بعد..
  9. mahyam68

    مرسیییییییییی

    مرسیییییییییی
  10. mahyam68

    آخییییی... چه نازه این... مرسیییییییییییییی

    آخییییی... چه نازه این... مرسیییییییییییییی
  11. mahyam68

    اون دنیا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    خیلی جالب بود.. ممنون دوست خوبم..
  12. mahyam68

    آیا شما از زندگی خودتون راضی هستید؟

    بلههههههههه.. خیلی خوووووبه.. خدا رو شکر
  13. mahyam68

    مرسی داداش جونم از عکسای قشنگت..

    مرسی داداش جونم از عکسای قشنگت..
  14. mahyam68

    :mad:دیگه به داداش من ازین حرفا نزن.. تو یه داداش نمونه ای...:gol::gol::gol:

    :mad:دیگه به داداش من ازین حرفا نزن.. تو یه داداش نمونه ای...:gol::gol::gol:
  15. mahyam68

    سلام داداش.. ممنون.. شما خوبی؟ خواهش میکنم... قابلی نداشتن.

    سلام داداش.. ممنون.. شما خوبی؟ خواهش میکنم... قابلی نداشتن.
  16. mahyam68

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند...
  17. mahyam68

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    چند قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند. بقيه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و و قتي ديدند که گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند : ديگر چاره ايي نيست .شما به زودي خواهيد مرد . دو قورباغه حرفهاي آنها را نشنيده گرفتند و با تمام...
  18. mahyam68

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    داستان هاي كوتاه و پند اموز در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند خودش را در جايي مخٿي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تٿاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد...
  19. mahyam68

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله...
بالا