باران ترانه سرد ماه را شنیده بود و
در شب بی ماهی ذهنم
موسیقی ریزش می نواخت.
خراب و خیس...
پنجره خاطره ها مهو ترانه اش،
ویران شده از احساس سرد گذشته،
ومن!
پشت حصار باورهای کهنه ام
صدای نم دار باران را تماشا می کردم.
و یادها!!
این ره گذران کهنه
می امدندو می کوبیدندو می رفتن
و من دیوار اوار...