نتایح جستجو

:gol::gol::gol:

:gol::gol::gol:

جمله یکی مونده به آخرتون خیلی جالب بود :biggrin: بای :gol::gol::gol:

ممنون خوبم ... خبر که زیاده ... تحویل پروژه دارم n تا :| الان باید برم سرش ... نمیدونم به کدوم برسم :| شما هم که میای و میری ! فاصله هر یک پیام 40 دقیقه :| میرسیم خدمتتون ... با اجازتون فعلا ... بای :smile::gol::gol::gol::gol:

بابای داداش غیرتی سونیا خانوم :d بای سونیا خانوم ...:gol:

نه مرسی خاطرخواهای داداشتون به درد ما نمیخورن :biggrin: با اجازتون من فعلا برم ... بلکه زن گرفتم بعدا میام :دی خدانگهدارتون :smile::gol::gol::gol:

من عیال از کجا بیارم سر ظهری ؟ :| هی ...دست رو دلم نذار ... کی به ما زن میده سونیا خانوم :(

عجب برادر غیرتیی !:d

خو خعلی مسئولیتتون سنگین شد که :| الآن نگرانتون شدم :| نمیدونید ؟ :|

آهان بعله ... ببخشید در مسائل خواهر و برادری دخالت کردم ... برادر واقعیتون هستن ؟

خو تو مطبخ خون نیس ! خیلی هم خوبه ... دست پختتون که خوبه ایشالا ؟:D بله من خیلی پسر ماهیم ! شک دارید ؟:)

خعلی نامفهوم بود جملتون سونیا خانوم :|

خو حالا شما رو هم میبریم جنگ ... در مطبخ انجام وظیفه کنید ..:D داداش رو با آقا سجاد بودم :دی _________________ آقا سجاد ... غریبه چیه ؟ خو آشنا میشیم ... من ! پسر به این ماهی :biggrin:

شما لطف دارید سونیا خانوم ... خسته نباشید خواهرم ...

بحث سر اینه که دخترا نمیتونن برن جنگ:دی مگه نه داداش ؟:d

خوبه که باور کردید :D خسته نباشید خانوم مدیر ... سر کار هستید ؟

باور کنید سونیا خانوم :d

حکایت حال شما دختراس دیگه ... عاخه دختر جماعتو چه به جبهه ... جبهه مال ما مـــــرداس :D

سلام آقا فرزاد ... خوبید ؟:)

ممنونم از شما :redface: میدونستم باهوشید :D