چقدر انتظار آدم را پیر می کند...بعد از شهادت امیر،شب و روزم به هم ریخته بود.شب ها با فکر امیر می خوابیدم و همیشه در خواب می دیدم زنده است.خوشحال می شدم اما همه شادی هایم با بیداری به ناراحتی تبدیل می شد. حالا پیکر نازنین امیر داشت می آمدو من فرصت داشتم برای آخرین بار صورت عزیزترین دوستم را...