نتایح جستجو

  1. negin1990

    بهرام بیضایی از ایران رفت

    آره خب نابغه شما و امثال شمان :w15:
  2. negin1990

    دوستداران دکتر علی شریعتی بیان اینجا

    بیا خودم بهت بگم که آبرومونو نبری بگی نشنیده بودم! :razz: :razz: :razz:
  3. negin1990

    بهرام بیضایی از ایران رفت

    البته که نه :w15:
  4. negin1990

    بهرام بیضایی از ایران رفت

    به نظرت اگه این بزرگایی که نام بردی رو بهشون تو کشور اجازه ی درست کار کردن و زدن حرفشون رو میدادن بازم میرفتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :razz:
  5. negin1990

    کدوم چشم رو دوس داری

    اون که سیاه و سفید میباشه :w05:
  6. negin1990

    دل تنگی

    ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست
  7. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    نخستين روزنه اي از اميد ، گرم و گرامي روشني افكنده باز بر دل سردم دايم از آن لذتي كه خواهم آمد مستم و با سرنوشت بد به نبردم تا بردم گاهگاه وسوسه با خويش كاي دله دل ! چشم ازين گناه فرو پوش ياد گناهان دلپذير گذشته بانگ برآرد كه : آي شيطان ! خاموش وسوسه ي تو به در دلم نكند راه توبه كند ،...
  8. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    پنچره باز است و آسمان پيداست گل به گل ابر سترون در زلال آبي روشن رفته تا بام برين، چون آبگينه پلكان، پيداست من نگاهم مثل نو پرواز گنجشك سحرخيزي پله پله رفته بي روا به اوجي دور و زين پرواز لذتم چون لذت مرد كبوترباز پنجره باز است و آسمان در چارچوب ديدگه پيدا مثل دريا ژرف آبهايش ناز و خواب...
  9. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر، با آن پوستين سرد نمناكش باغ بي برگي روز و شب تنهاست با سكوت پاك غمناكش ساز او باران ، سرودش باد جامه اش شولاي عرياني ست ور جز اينش جامه اي بايد بافته بس شعله ي زر تا پودش باد گو برويد، يا نرويد، هر چه در هر كجا كه خواهد يا نمي خواهد باغبان و رهگذاري نيست...
  10. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    به سنگ ساحل مغرب شكست زورق مهر، پرندگان هراسان، به پرس و جورفتند . هزار نيزه زرين به قلب آب شكست . فضاي دريا يكسره به خون و شعله نشست . به ماهيان خبر غرق آفتاب رسيد . نفس زنان به تماشاي حال او رفتند ! ز ره درآمد باد، به هم بر آمد موج، درون دريا آشفت ناگهان، گفتي هزاران اسب سپيد از هزار سوي افق،...
  11. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    گل از تراوت باران صبحدم، لبريز هواي باغ و بهار از نسيم و نم لبريز صفاي روي تو اي ابر مهربان بهار كه هست دامنت از رشحه ي كرم لبريز هزار چلچله در برج صبح مي خوانند هنوز گوش شب از بانگ زير و بم لبريز به پاي گل چه نشينم درين ديار كه هست روان خلق زغوغاي بيش و كم لبريز مرا به دشت شقايق مخوان...
  12. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    من ماه میبینم هنوز این کور سوی روشنو انقدر سو سو میزنم شاید یه شب دیدی منو
  13. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    مرغ سحر ناله سر کن----- داغ مرا تازه تر کن ز آه شرر بار، این قفس را----- برشکن و زیر و زبر کن بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ----- نغمه آزادی نوع بشر سرا وز نفسی عرصه این خاک توده را----- پر شرر کن، پر شرر کن ظلم ظالم، جور صیاد----- آشیانم داده بر باد ای خدا، ای فلک، ای...
  14. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند» داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کز کاخ هنر...
  15. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    شب عاشقان بی​دل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
  16. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شوق است در جدایی و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی حکم از آن تست باز آ که روی در قدمانت بگستریم ما را سری است با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سریم گفتی زخاک بیشتر...
  17. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    حکایت: پادشاهی پارسایی را دید، گفت: «هیچت از ما یاد آید؟» گفت: «بلی، وقتی که خدا را فراموش می کنم.»
  18. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    حکایت: یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.»
  19. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت، که سر زخاک برآرم به گفتگوی تو خیزم، به جستجوی تو باشم حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم
  20. negin1990

    دل نامه یا نامه دل

    ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد قصه دل می نویسد حاجت گفتار نیست
بالا