نتایح جستجو

:biggrin: خیلی خوب بود!! علیک سلام! خوبی؟!

از بس تند تند نوشتم، کلی سوتی دادم تو پیغامم! اسلام شانسی!!! :D

من میرم، بعد شام میام. خواستی شماره تو پ.خ کن. بهت زنگ بزنم یه روزی!

تولدتون مبارک دوست عزیز! :w30:

یکی از فجایعی که در زندگی من اتفّاق می افته؛ اینه که به تولد کسی دعوت شم که اندازه ی یه سلام-علیک هم باهاش خاطره نداشته باشم! :|

:D منم دارم... من حس می کنم عین درخت تو آسفالتم... تو هیچ زمینه ای جلو نمیرم! دینی... دنیوی... اصلاً احساس می کنم خشک شدم تو یه حالت... نه صعود... نه نزول! دلم یه اتّفاق خاصّ متحول کننده می خواد. نمیدونم... یه خوابی... یه فالی... یه آدمی... یه مرگی... یه مرضی... یه دردی!!!!

ولی واقعاً چرا؟! بذار با هم درد دل کنیم... :cry:

چرا تو پروفایلت جواب میدی؟! :surprised: آره بنده خدا... خدایش بیامرزاد! منم همینطور. دلم تنگ شده بود واست. عب نداره. هروقت وقت کردی برو. __________________________ چرا؟!؟ با اینکه گفتم چرا؟! ولی می فهمم چرا!

هباءً منثورا!!

علیک. :دال چه عجب سراغی از ما گرفتی؟! من مُردما! یه چندماهی میشه... جات خالی تشیع جنازه مم خیلی آبرومند برگزار شد!

سلام. بله، اثری ازش نیست! چشم. حتماً. سلامت باشین.:gol::gol:

هرکی یه خری داره ... که ایشون رو یه پلیه... و این خره همیشه هست رو این پله! فقط در شکلها و سایزهای مختلف نمود پیدا می کنه و طرز قرار گرفتنش روی پل هم در موقعیتهای مختلف متفاوته! مثلاً الان این خرِ ما که رو پله، بنده خدا با سیمان چفت شده رو پل! انسانها اصولاً در مواجهه با این خر به جمله ی "...

خدا گشته و گشته و گشته... و در بین خیل عظیم آرزوهای نه چندان جنجالی و بزرگ من، دقیقاً دست گذاشته رو یه آرزویِ عجیب و غریبی که یه روزی، یهویی از تهِ دلم گذشته، یه گوشه ای از تهِ یه نوشته ای نوشتمش و اصلاً هم خیالم نمیرفته که انقدر خدا جدی بگیرتش! و الان شدیداً اصرار داره که برآورده ش کنه!! و...

لطف دارید. ﺟﺰاک ﷲ ﺧﯿﺮ اﻟﺠﺰا ﻓﯽ اﻟﺪﻧﯿﺎ و اﻵﺧﺮة ﺧﯿﺮا ﮐﺜﯿﺮا داﺋﻤﺎ طﯿﺒﺎ*!:gol: ____________________ *کلاً در زمینه ی به کار بردن اصطلاحات عربی-اسلامی تعطیلم. اینم به سختی پیدا کردم که کم نیاورده باشم!

دستت درد نکنه! :biggrin::heart:

سلام. نه. خودم عصر میام، اطّلاع رسانی می کنم. بابت اطلاع رسانیِ برنامه ی امروز هم ممنونم.:gol:

سه رخ روحانی رو خوب اومدی. البته این صحنه میره تو ژانر وحشت!!!! سناریوی من ملودرام بود!:biggrin:

خدا اگه می خواست منو شفا بده، تا حالا داده بود. رو دعاهای دیگه ت سرمایه گذاری کن! :D نه بابا... همون بسشه! به خدا! شوخی نمی کنم. :cool: من میرم محیا جون. می بینمت. موفق باشی. :heart::heart:

:D اینو داشته باش که دوتایی یه کارت پستال 2500 تومنی داریم میدیم بهش! این گشاده دستیمون منو مُرده... چقدر ما جوانمردیم!! کو پوریای ولی که بر دستان ما بوسه بزنه؟! :biggrin: فکر کن داره باد میاد تو دانشگاه... باد می زنه چادر من و تو میره اینور اونور... برگهای پاییزی زیر پامون خش خش می کنن... یه...

نه، نمیندازه. از خداشم هست. من یه کارت پستال دارم، رو اون یه تبریک می نویسم از طرف تو و خودم، میدیم بهش. تیکه هم بندازه مهم نیس... مهم اینه که ما مردونگی کردیم، با اونهمه لیچاری که الکی الکی بارمون کرد، تبریک عرض کردیم خدمتش! والا!