بهشت فروختن بهلول
بهشت فروختن بهلول
روزی بهلول نزدیك رودخانه لب جویی نشسته بود و چون بی كار بود مانند بچه ها با گل ها چند باغچه كوچك ساخته بود در این هنگام زبیده زن هارون الرشید از آن محل عبور می نمود چون به نزدیك بهلول رسید سوال نمود بهلول چه می كنی؟
بهلول جواب داد بهشت می سازم زن هارون...