اره شعرهاى خوبى گفته.. اما الان تو اين دروه زمانه خيلى ها هستن شاعرن و با شعرشون فرياد ميزنن اما ما نميشنويم ميدونى چرا؟
چون به اين صداها عادت داريم و ىک جورايى نميشنويم...
کاش يک کم گوشمونو تيز تر کنيم
حکايت من حکايت کسى است که عاشق دريا بود اما قايق نداشت
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
زجر کشيد اما ضجه نزد
زخم داشت ولى ناله اى نکرد
نفس مى کشيد اما هم نفس نداشت
مى خنديد اما غم اش را کسى نفهميد...
گله دارم
از که، نمى دانم....
از چه ، نمى دانم...
اين روزها دردى بر من سنگينى ميکند
که نمى دانم دليلش کيست يا چيست...
بى حس شده ام
خسته ام..
از تمام جهات....
دلم اطمينان ميخواهد .. اندکى آرامش