نتایح جستجو

به یاد توام ،حتی اگر قرار باشد هر شب دلتنگیهایم را با خود زمزمه کنم و شبی دیگر از فرط تنهایی به دنبال بهانه ای بگردم تا برای تو بنویسم . من از مقصدها پی به مقصودها دویدم تا شاید اشکهایم را به اسارت گیرم ،اما نشد . من بهار عشق را دیدم و باور کردم و هر شب در دفتر خاطراتم نوشتم . من از غم عشق در...

ای همه هستی من ای که بی یاد تو یک لحظه زعمرم نرود دل من می خواهد زیر این گنبد نیلی بلند هر کجایی که قدم بگذاری زیر گامت همه سبزی و طراوت باشد و به هنگام نیایش ز خدا می خواهم دلکت همواره غرق شادی و محبت باشد ای همه هستی من دل من می خواهد لحظه ای را که در ان غرق در نور خدا و...

عقل گفت : که دشوارتر از مردن چیست؟ عشق فرمود : فراق از همه دشوارتر است...:cry:

امروز به پایان میرسد... از فردا برایم چیزی نگو! من نمیگویم فردا روز دیگری ست؛ تنها میگویم تو روز دیگری هستی تو فردایی... همان که باید به خاطرش زنده بمانم...:gol:

تا حالا تنها شدی؟؟؟ تنهای تنها... خیلی تنها... خیلی خیلی تنها... خوب بهش فک کن... . . . چه حالی داشتی؟؟؟ من الآن همون حال رو توی نبودنت دارم تجربه میکنم... یه حالی مثل حال آدم زنده ایی که نمیتونه نفس بکشه... خیلی سخته.... خیلی...:cry:

یه جوری دلم تنگ میشه برات محاله بتونی تصور کنی گمونم نمی تونی حتی خودت جای خالیتو تو دلم پر کنی:cry:

به تو عادت کرده بودم اي به من نزديک تر از من اي حضورم از تو تازه اي نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگي به شبنم مثل عاشقي به غربت مثل مجروحي به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه هاي من بي تو تجربه کردن مرگه زندگي کردن بي تو من که در گريزم از من به تو عادت کرده...

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم .. با اشک تمام کوچه را تر کردم .. دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد .. وابستگی ام را به تو باور کردم..

دست هایم .. این روزها بوی حافظ می دهند !.. تـفأل که می زنم .. کنعـانم .. بدجـور !! یوسفش را می خواهد !!..

تو... هنوز.. هم... با تمام نبودنت.. تمام بودن منی..

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده ….. قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده ….. خیلی وقته دیگه بارون نزده ….. رنگ عشق به این خیابون نزده ….. خیلی وقته ابری پر پر نشده ….. دل آسمون سبکتر نشده

بند بند وجودمــــ ـــ ـ .. بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ با این همه بنــد چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/258616-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%D8%B3-%D8%AF%D9%84/page744

باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …

در یک شب مهتابی با چشمانی پر از شبنم بر روی غبار جاده ها نوشتم"دوستت دارم" "تو خواب بودی" در خواب شیرین و حتی من آرزو کردم :ای کاش ... چشمان زیبای تو را میدیدم و تو دیدگان بی قرار مشتاق مرا...

شب را سپری می کنم تا در گذر لحظه هایم، نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق

بچه ای گریه میکرد ومیگفت: هیچکی بامن بازی نمیکنه! تودلم گفتم: توبزرگ شو روزگار بازی های زیادی باهات میکنه..

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/258616-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%D8%B3-%D8%AF%D9%84/page690

ســــخـــت اســـت وقتـــی از شـــدت بـــغـــض ، گـــلـــو درد بگـــیری ... و هـــمـــه بگـــویـــند ؛ لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!:(

مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . . پـس چـرا ایـنـجـا بـاران کـه مـی بـارد عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .